۱- یک نفر با تفنگ به سوی پرنده ای تیری انداخت و او را نقش بر زمین ساخت. پرنده بلافاصله درگذشت. حالا از کجا بدانیم بچه ای که پرنده در شکم دارد حلال است یا حرام؟
.
۲- یک زن و شوهر هفت پسردارند و هر پسر یک خواهر این خانواده چند نفرند؟
.
۳- سخت است سنگ نیست، چهار پا دارد شتر نیست، تخم می گذارد پرنده نیست.
.
۴- اون چیه که وقتی میبینیش نمیخریش.
اگه هم بخریش نمیپوشیش.
اگه هم بپوشیش نمیبینیش؟
.
۵- آن چیست که دو پا دارد و دو پای دیگر هم قرض می کند و می رود و کسی هم به گردش نمی رسد؟
.
۶- حکم اعدام متهمی را صادر می کنند و مضمون «بخشش لازم نیست، اعدامش کنید.» را به امضا، دادستان می رسانند. پس از امضاء دادستان، مأمور اجرای حکم، با تغییری در مضمون، جمله را به صورتی در می آورد که جلو اعدام متهم را می گیرد، او چه تغییری در جمله بوجود می آورد؟
.
۷- چه تفاوت آشکاری بین مس، کُرُم، طلا و آهن وجود دارد؟
.
۸- شخصی دریک اتاق به ابعاد ۵×۲۰×۲۰ متر، خودش را با یک ریسمان دومتری از سقف آویزان می کند و دار می زند. وقتی به در اتاق او می آیند و می بینند از او صدایی شنیده نمی شود، نگران می شوند و در را می شکنند با کمال تعجب می بینند، او از سقف خودش را دار زده است و در اتاق را از درون قفل کرده و کلید را در جیبش گذاشته است. با اینکه میز، صندلی، نردبام یا چیز دیگری در اتاق نبوده است، او چگونه خود را دار زده است؟
-----------------------------------------------------------
جواب های خودتون رو توی قسمت نظرات بیان کنید !
جواب ها 7 روز دیگه ( جمعه ) گذاشته میشه .
منتظرتون هستیم !
سلام بچه ها ....
امیدواریم تابستون تا اینجاش بهتون خوش گذشته باشه !
در زیر یک سری لطیفه های باحال هست که به جای طنز و منز ، توی قسمت خانه گذاشته شده ! ( بدون هیچ دلیل خاصی ! :-| )
-----------------------------------------------------------------------------------
71- یه دفعه یه آفتاب پرست میره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " میکنه
------------------------
72- یکی ماشینش تو برف گیر میکنه زنجیر نداشته ، سینه میزنه
-------------------
73- یکی میره رستوران، گارسونه میخواسته بزارتش سر کار
میگه: غذای امروز «کوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است!
طرف میگه : «کوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی؟
-----------------------
74- به یه فضوله میگن : اگه نصف دنیا رو بهت بدن دست از فضولی بر می داری ؟
میگه اون نصف دیگه رو به کی میدین ؟
-------------------------
75- یکی میره تو صف نونوایی، شاطر میگه: نون تا اینجا بیشتر نمیرسه، بقیه برن.
طرف میگه: ببخشید اگه میشه جمعتر وایسین نون به ما هم برسه
--------------------------
76- یکی زنگ میزنه پلیس میگه : آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده ماشینمو دزدیدن!
پلیس میگه : برو صندلی جلو بشین
---------------------------
77- مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به کبریت دست نزنی ها
پسر : نه مامان جون من خودم فندک دارم
----------------------------------
78- معلم:احمد مشقت را نوشته ای؟
احمد:فقط یک صفحه اش مانده آقا.
معلم:مگه چند صفحه بود؟
احمد:یک صفحه آقا!
-----------------------------
79- یکی تو خیابون میزنه ﺗﻮ ﮔﻮﺵِیکی دیگه
طرف ﻣﻴﮕﻪ : عمدی زدی؟
یارو ﻣﻴﮕﻪ : ﺁﺭﻩ
طرف ﻣﻴﮕﻪ : شانس آوردی
ً چون من با کسی شوخی ندارم!!
------------------------------
80- معلم : انواع دندان ها را اسم ببر.
شاگرد: نوک زبانم است؛ شما فقط اولی اش را بگویید.
معلّم: آسیا....
شاگرد: یادم افتاد؛ آسیا، آفریفا، اروپا و ...
-----------------------------------------------
81- احمد: شنیدی که محمود را گرفتند؟
اصغر: نه، برای چی؟
احمد: آخه داشت می افتاد.
-------------------------------------
82- اوّلی: ببخشید ساعت چند است؟
دوّمی: ساعتم خوابیده است!
اوّلی: پس بیدارش نکن؛ از یک نفر دیگر می پرسم!
-------------------------------
83- معلّم : کدام حیوان است که به انسان علاقه ی زیادی دارد؟
دانش آموز: اجازه آقا؟ گرگ گرسنه!
---------------------------------
84- اولی: نمی دانم چرا ریش های من سفید شده است اما موهایم مشکی است؟
دومی: برای اینکه تو از چانه ات بیش تر کار کشیده ای تا مغزت
-------------------------------
85- از آقا کلاغه می پرسند: اسمت چیست؟
کلاغه گفت: طوطی.
پرسیدند: پس چرا رنگت سیاه است؟
گفت: آخه توی زغال فروشی کار می کنم.
------------------------------
86- ازیکی پرسیدند: تولدت کی می شه؟
گفت: این سه شنبه نه، پنج شنبه ی دیگه.
---------------------------
87- سخنران: ببخشید که زیاد صحبت کردم. آخر من ساعت ندارم.
یکی از مهمان ها: بی انصاف، ساعت نداری تقویم که داری.
----------------------------------
88- معلم از دانش آموزان خواست که انشاء درباره یک مسابقه فوتبال بنویسند.
همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر، معلم از او پرسید: تو چرا نمی نویسی؟
دانش آموز جواب داد:نوشته ام!
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد. نوشته بود: به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد!
-----------------------------------------------------------------------------
89- معلم: با علی، محمد، حسین جمله بساز.
رضا: علی با حسین به پارک رفتند.
معلم: پس محمد کجاست؟
رضا: محمد خواب موند، نیومد!
------------------------------------------
90- به یکی میگن یه جمله بساز توش چایی باشه
میگه : قوری